- مینا: صبح زنگ زدی گفتی شب میرسم من باید چیکار میکردم؟ من اگه نرم این طلاق نمیده، یه ساله دارم میدوم، خواهش کردم، تهدید کردم، وکیل گرفتم، گفته اگه بری میاد دادگاه امضا میکنه، میدونی این یعنی چی؟ حالا تو میگی من نرم. خبر داری من تو این یه سال چی کشیدم؟
- آذر: تو کشیدی؟ چی کشیدی؟ من پسرمو کردم زیرِ خاک. وسطِ زمستون. تو کجا بودی؟
- مینا: من اصلا خبر نداشتم.
- آذر: تو خواهرِ منی. باید خبر میداشتی. وقتی زنگ زدم بهت بگم اسمشم یادت رفته بود از مرتضی پرسیدی. اسمِ پسرِ منو یادت رفته بود.
- مینا: من فقط یه بار...
- آذر: مامانو چی؟ مریض پریض فرستادینش پیشِ من گفتین تو فرنگ معالجه ش کن، یه دفعه گفتی با چه دکتری؟ با چه بدبختی؟ فکر کردی فقط پول حواله کردنه؟ چی کم داری تو اینجا؟ چی کشیدی تو این یه سال؟
- مینا: آذر جون، من که ...
- آذر: صبر کن. فقط که مامان نبود، ده سالِ قبلش بابا رو هم من خاک کردم، تمومِ راه رو تو آمبولانس بالا سرش نشستم، باهاش حرف زدم که خوابش نبره، که آخر سرم برد، من فقط 16 سالم بود مینا.
- مینا: مگه من چن سالم بود؟ 5 سال 6 سال، میخواستی چیکار کنم؟
- آذر: حالا چند سالته، هان؟ حالا چیکار میکنی؟ درستو نصفه ول کردی که بشی زنِ مرتضی بشینی تو خونه؟ اون همه سال من کار کردم که تو کار نکنی، من درس نخوندم که تو درس بخونی، چی شد؟ هیچ گهی نشدی تو.
- مینا: بسه دیگه، همۀ عمر سرِ من منت گذاشتی آذر، همۀ عمر.
- آذر: من سرِ تو منت گذاشتم؟ من سرِ تو منت گذاشتم؟ با تواَم، تو اصلا میدونستی من کجام؟ زنده م، مرده م ...
- مینا: نه میدونستم کجایی نه میدونستم چیکار میکنی، همه فکر میکردن تو مردی، دربدر دنبالِ جنازه ت میگشتن، میخواستن برات ختم بگیرن، اونهمه قرتی بازی درآوردی که چی بشه؟ که بیست سال گم و گور شی پناهنده شی تو فرنگ مفت بخوری مفت بخوابی آخرشم راتو بکشی برگردی همینجا گردن جلو من و مرتضی کج کنی دو قورت و نیمتم باقی باشه؟
- آذر: من ...
- مینا: صبر کن بذا بهت بگم، من دستِ تو رو دیدم، میدونم رگتو زدی، میدونی چرا زنده ای هنوز؟ از بیعرضگی ته، بیعرضه ای که زنده ای، بیخود نیست شوهرت ولت کرد بچۀ بدبختت به اون روز افتاد، همه چیزت اداست، هم رگ زدنت هم این دستبندی که رو زخمش بستی، اگه غیرت داشتی درست میزدی.