- خسرو: درو برا چی قفل کردی؟
- زن: الان چی شده؟
- خسرو: میخوام برم، میخوام برم.
- مرد: کجا؟ کجا؟
- زن: بشین الان همه با هم میریم.
- مرد: الان نصفه شبه.
- خسرو: میخوام برم خونه. درو باز کن.
- مرد: خب کجا میخوای بری؟ بذار فردا.
- خسرو: دستتو به من نزن، برو درو وا کن. میخوام برم، میخوای نذاری؟ من هرجا دلم بخواد زندگی میکنم، به تو چه؟ به تو چه که می خوای به من بگی ... برو کنار، برو کنار درو باز کن ... درو میشکونما!
- مرد: خب بشکن.
- زن: خواهش میکنم ...
- مرد: برو تو اتاقت
- زن: ناصر ...
- مرد: الام میرم زنگ بزنم ... زنگ بزنم بیمارستان بیان ببرن بخوابوننت.
- خسرو: چی گفت؟ برو کنار.
- زن: خسرو ... هیچچی نگفت ... خواهش میکنم ...
- خسرو: چی گفت؟ ... چی گفت؟ ... چی گفت؟ ... کجا میخوای زنگ بزنی تو؟ کجا میخوای زنگ بزنی تو؟ من دیوونهم؟
- مرد: خسرو ...
- خسرو: میخوای زنگ بزنی کجا؟
- زن: خسرو نکن ... خسرو نکن ... خسرو خواهش میکنم ولش کن ... خسرو نکن ... خسرو خواهش میکنم ...
- مرد: خسرو ...
- خسرو: برو کنار ...
- زن: وای خدا ...