خلاصۀ صحنه:
همسرِ زن که قصدِ ربودنِ هواپیما را داشته، توسطِ مأمورانِ حفاظتِ هواپیما دستگیر شده است. زن، در دفاع از همسرش صحبت می کند ...
متن فیلمنامه:
- نرگس: تو از قاسم چی میدونی؟ فکر کردی قاتله؟ قاچاقچیه؟ دزده؟ آدمکشه؟ اونم برا این مملکت زحمت کشیده. تو که خوزستانی نیستی، جنگ که تموم شد برگشتی سرِ خونه زندگیت، ولی اون موقع تازه اولِ بدبختیِ ما بود. نه کار بود نه آب بود نه برق بود. ننه چرا از دامادت حرف نمیزنی؟ چرا نمیگی که یه تنه خرجیِ همهمونو میداد؟ فهمیدی با پسرات کاری ندارن خیالت راحت شد؟ مالک خوشحالی؟ مالک ... مهدی راضی شدی؟ خو این آقا شهادت میده تو هم آزاد میشی. شما که قاسمو میشناسین، بگین قاسم چنتا شغل عوض کرد، ننه یادته وقتی شاهینو زایدم قاسم چه حال و روزی داشت؟ یه آمپول نبود که به این بچه بزنه، اگه بود الان سالم بود، تو خیال کردی قاسم برا خوشگذرونی و عیاشی میخواد بره اونورِ آب؟ اونوخت که وقتِ خوشگذرونیش بود تو آبادان کنارِ جاده آب میفروخت، حمالی میکرد. به خدا ما چیزِ زیادی نخواستیم، گفتیم بریم تو یه جزیره ای که سرمون تو لاکِ خودمون باشه، کار باشه، امنیت باشه، آب باشه. چرا همهتون خفه شدین خو؟ نترسین، کسی با شما کاری نداره، فقط قاسمو اعدام میکنن، شما همه تون آزادین. خوش به حالِ غیرتتون ... میخوام شورمو ببینم.