خلاصۀ صحنه:
مادر از کار برمیگردد. دخترک که عروسکی را دستِ دخترِ همسایه دیده با اصرار از مادر میخواهد که مانندش را برایش بخرد. مادر برای آرام کردنش به او قول میدهد که فردا چیزی بهتر برای او بخرد.
متن فیلمنامه:
- کودک: اِ سلام اومدی؟ مامان، مامان واسم یه عروسک بخر. مامان یه عروسک واسم بخر. مامان مثل اون، مامان.
- مادر: بچه خوبی بودی؟ اذیت نکردی؟
- کودک: مامان ببین تو رو خدا یه دونه از این عروسکا واسم بخر. مامان تو رو خدا
- مادر: بازم چشمت به یه چیزی افتاد؟
- کودک: مامان تو رو خدا، مامان بخر دیگه... مامان واسم عروسک بخر.
- مادر: نمی خرم
- کودک: بخر
- مادر: نمی خرم، یه بار بهت گفتم دیگه هم نمی خرم
- کودک: مامان بخر دیگه تو رو خدا
- مادر: بچه هر چی می بینه که دلش نمی خواد... عوض عروسک یه چیز خوب برات می خرم
- کودک: مامان چی می خری؟ همین الان بریم بخریم
- مادر: یه چیز خوب. چی دلت می خواد؟
- کودک: عروسک... قابلمه... لباس... کفش... کاپشن... کلاه... شال گردن
- مادر: همینا رو می خوای؟ من یه چیزی برات می خرم که کوچیک بودم خیلی دوست داشتم داشته باشم
- کودک: مامان همین الان بریم بخریم؟
- مادر: الان که نمی تونیم. اگه دختر خوبی باشی فردا یه چیز خوبی برات می خرم
کودک: باشه