توضیح صحنه:
مردِ متمولِ صاحبِ مزرعه و کارخانه که همسرش فوت شده، عاشقِ یکی از کارگرانِ مزرعه اش، زنی جوان شده است. در این صحنه مرد، آشفته و مستأصل، از احساساتِ متناقضش با زن حرف میزند.
متن فیلمنامه:
- رسول: بگو نه، بگو نمی خوام. بگو و راحتم کن. حیثیتم، آبروم... منم تا زنده ام مثل دخترای خودم ازت نگهداری می کنم. شایدم عزیزتر از اونها. از اول هم نیتم همین بود. یهو گرفتار شدم، یهو اسیر شدم... به من بگو تو جای پدر منی، بگو این حرفا قبیحه... دلم نمیاد جوونیت رو به پای من حروم کنی. اونم یه زندگی پنهونی، ترس رسوایی، سر زدن های گاه و بیگاه.
- نوبر: اگه راضی باشم چی؟ باید بگم نه؟
- رسول: تو بچه ای. نمی فهمی. دلم می خواد خیلی کارا برات بکنم اما... حتی نمی تونم اسمت رو تو سه جلدم بنویسم. می فهمی یعنی چی؟
- نوبر: وقتی قراره هیچ کس ندونه حلال و همسر شمام، چه فرقی می کنه اسمم رو جایی بنویسن یا نه؟
در ژانرِ رمانتیک بنیانِ فیلم بر رابطه ای عاشقانه بنا می شود. از آنجا که بسیاری از فیلم ها دارای جنبه های عاشقانه بین شخصیت های هستند، میتوان هر فیلمی را که در آن طرحِ مرکزی پیرامونِ محور روابط یا احساسات عاشقانه میان شخصیت های اصلی داستان تعریف شده است، بنحوی در زمرهی فیلمهای عاشقانه دانست.