۱۴۰۱/۰۳/۳۱
در فیلمِ «شبکه اجتماعی» ساختۀ دیوید فینچر (2010)، جسی آیزنبرگ نسخه ای برساخته از مارک زاکربرگ، بنیانگذارِ فیس بوک را زنده می کند و شخصیتی روان رنجور و در عین حال مصمم را به تصویر می کشد که همچنین، دوست داشتنی و بی نهایت جالب است. عناصرِ زیادی در اجرای آرام و قویِ آیزنبرگ وجود دارد که زاکربرگ را به یکی از جذاب ترین قهرمانان سینماییِ سال های اخیر تبدیل کرده است. در این مقاله، استفادۀ آیزنبرگ از انگیزه، زبانِ قوی، کار با فیزیکِ شخصیت، لحظات شخصیِ کاراکتر و جایگزینی در فیلمِ «شبکه اجتماعی» مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
چنان که هاگن می گوید، وجودِ انگیزه، عملِ یک شخصیت را معنادار می کند. تعیینِ انگیزۀ مارک زاکربرگ می تواند دشوار باشد. شخصیت، همچنان که آیزنبرگ نقشِ او را بازی می کند، در مورد کاری که می خواهد با فیس بوک انجام دهد، به شدت ساکت، و در عین حال بسیار صریح است. آیزنبرگ، زاکربرگ را شخصیتی بسیار خوددار و همزمان عصبی به تصویر می کشد. او در تعامل با دیگران، فردی آزارنده، زن گریز و گوشه گیر است، بخصوص وقتی که این صفات به او کمک می کنند تا از درگیر شدن با دیگران اجتناب کند. وقتی او از طریقِ ایمیل های متعددی که ملاقات هایشان را به تعویق می اندازد، از برادرانِ وینکِلوُس دوری می کند، به نظر می رسد که او قصد دارد آن ها را در قلاب اما با فاصله نگه دارد تا بتواند فیسبوک را بسازد. البته، مانندِ بسیاری از اقداماتِ او، قصد واقعی اش هرگز دقیقا مشخص نیست، که این ویژگیِ کلیِ عملکرد آیزنبرگ است. او هنگامِ مواجهه با پرسش های دشوار از سوی همکاران و سرمایه گذاران، به قدری ساکت و بی اعتناست که باور کردن ادعاهایش دشوار می شود، به خصوص وقتی شواهد، گیج کننده هستند.
کار فیزیکیِ آیزنبرگ در نقش زاکربرگ را نمی توان چیزی جز معجزه نامید. او چنان انرژی و غلظتِ زیادی را در قاب کوچکِ تصویر انباشته می کند که تماشاگران در هر زمان با تماشایش دچارِ تنش می شوند. همانطور که هاگن در موردِ یک بازیگرِ فیزیکیِ خوب اشاره می کند، او «به اندازۀ کافی انعطافپذیر است تا به هر محرکِ روانشناختی و عاطفی که پیش می آید، واکنشِ مناسب نشان دهد» (هاگن، ص 14). شانه های آیزنبرگ دائماً بالا می روند و به جلو خم می شوند و او به ندرت، حرکتِ فیزیکیِ بیهوده ای از خود نشان می دهد. حرکاتِ او نشان دهندۀ تنشِ فروخوردۀ زیادی در بدنِ او هستند. لباس هایِ او کاملا شخصیتش را مجسم می کنند، زاکربرگ همیشه با پوشیدنِ لباس خواب و دمپایی در جلساتِ کاری، بیتفاوتی اش را نسبت به جامعۀ آداب دان و محیطِ اطرافش نشان می دهد. این لباس ها به شکل دهیِ واقعیتِ فیزیکیِ زاکربرگ کمک می کنند. این مسئله، همراه با شیوۀ سخن گفتنِ سریع و کوتاهِ او، باعث می شود که او همیشه در نوعی حالتِ دفاعی به نظر برسد.
این سکون و حالتِ تدافعی با انگیزه های خودِ او نیز مرتبط است، زیرا فیلم (و اجرای او) حاکی از آن است که کلِ ایدۀ فیس بوک از حسِ ناامنیِ خودش در مواجهه با زنان و از درونِ خودش به عنوان یک کاراکتر نشات گرفته است. او همیشه می خواهد در هر کاری که انجام می دهد موفق شود و این کار را از طریقِ برنامه ریزی انجام میدهد. او دائماً از مردانی که از نظر جسمی قدرتمندتر هستند هراس دارد، به یاد بیاوریم که او جایی به وضعیتِ بدنیِ برادرانِ وینکِلوُس چنین اشاره می کند که «به نظر می رسد زمان زیادی را در باشگاه صرف می کنند». این فیزیکِ بدنی به زاکربرگ اجازه می دهد در عین حال هم متواضع و هم متخاصم به نظر برسد، که بخشی از جذابیتِ شخصیت است. طوفانِ درونیِ خاموشِ آیزنبرگ (لب های بسته، نگاههای خیرۀ مستقیم، گفتار سرد و بیروح) به آن ویژگی های درونی امکان می دهند تا در شخصیت ظاهر شوند.
فیزیکِ جسمانی که آیزنبرگ در «شبکه اجتماعی» ارائه می دهد با گفتارِ گستاخانه ای که او اغلب استفاده می کند همراه است. زاکربرگ به شکلی قوی، به طور متناوب بینِ سخنانِ کوتاه و بریده بریده، و توضیحاتِ فنیِ طولانی در مورد تکنیک های هک و اصطلاحاتِ تخصصی رفت و آمد می کند. گفتارِ او کمتر از همسالانش احساسی، و بیشتر رسمی و هوشمندانه به نظر می رسد. او اغلب در حالتی شبیهِ بهت است، مانندِ ابتدای نخستین سکانسِ فیلم که او در آن به صفحۀ مانیتور خیره شده و صدایش روی تصویر در حالِ روایتِ نحوۀ ساختِ سایتِ فیس مَش است. این حالت به او اجازه می دهد دنیای اطرافش را ندیده بگیرد. نحوۀ صحبت کردنِ او در این نما سریع، و درکِ آن در ابتدای فیلم، دشوار است. این حالت بیانگرِ سرعتِ بیشترِ ذهنِ او نسبت به دیگران است.
صمیمانه ترین لحظاتِ ما با کاراکترِ زاکربرگ زمانی است که او تنهاست، که البته کم تر در فیلم پیش می آید. آیزنبرگ در این زمان ها تغییرِ چندانی در وضعیتِ جسمانی یا نگرشِ خود ایجاد نمی کند، اما به طورِ ظریفی به مخاطب اجازه می دهد که او را بدونِ دیوارهای اجتماعیِ خود خواسته اش ببیند. نمونه ای از این لحظات، جایی است که پس از اطلاعِ شان به او دربارۀ کشفِ موادِ مخدر، آیزنبرگ به کمی دورتر از خود و به پایین خیره می شود و به مسیری فکر می کند که زندگی اش دارد در آن پیش می رود. شما می توانید احساسی از پوچی و وحشتی خفیف را، بدونِ هیچ حالتِ اغراق شدهای در چشمانِ او ببینید.
این حالت را در طولِ فیلم در نماهای دیگری هم می بینیم اما شاید تکان دهنده ترینِ این صحنه ها جایی در انتهای فیلم است که او دائماً صفحه فیس بوک خود را ریفرش می کند تا ببیند آیا دوست دخترِ سابقش، درخواستِ دوستیِ او را تایید کرده است یا خیر. شما می توانید وجودِ فاصلۀ عاطفی را در بدنِ او ببینید، اما چشم هایش به صفحۀ مانیتور خیره مانده اند. او قادر به حرکت نیست و انگار هیچ چیزی برایش مهم تر از بازگرداندن آن دختر نیست. زاکربرگ که در طولِ فیلم، کاراکتری فریبکار و کینه توز است، در آن نما صحنه ای از صداقتِ حقیقی را از خود نشان می دهد.
نمایشِ آیزنبرگ از واکنشِ زاکربرگ به اتهامات علیه او در هر دو دعوی، بههیچ وجه نشان دهندۀ وجودِ احساس واقعیِ بیعدالتی در او نیست، بلکه تلاشی مبهم را برای انکارِ ادعاهایی (واقعی) که علیه او ارائه شده اند به تصویر می کشد. این حالت، تداعی گرِ وقت هایی ست که کسی برای فرار از مجازات، مجبور به دروغ گفتن است، درست شبیهِ وقتی که کودکی هنگامِ کش رفتنِ کلوچه، توسطِ مادرش غافلگیر شده است. در این صحنه های دادگاه، انگار که او در حالِ دزدیدنِ گران ترین کلوچۀ دنیا مچش گرفته شده و با ترسی بی حد، احساسِ عجز می کند. در این صحنهها زاکربرگ در دفاع از خود بشدت به دیگران حمله می کند و دیگران را به واکنش های تندتر تحریک می کند.
در انتها باید گفت، استفادۀ درست از انگیزه، زبانِ قوی، کار با فیزیکِ شخصیت، لحظات شخصیِ کاراکتر و جایگزینی در فیلمِ «شبکه اجتماعی» به جسی آیزنبرگ اجازه داد تا عملکردی درخورِ دریافتِ جایزه اسکار که برای آن نامزد شده بود را ارائه دهد. چنان که آیزنبرگ در این فیلم تصویر می کند، مارک زاکربرگ یک مردِ کوچکِ ناامید، درونگرا و مغرور است که با این وجود، آرزو و انگیزۀ تحققِ رویای خود را دارد. رفتارهای او و کارهای فیزیکیِ او، همه نشاندهندۀ احساسِ ناامنی عمیقی ست، به ویژه در لحظاتِ تنهایی که او در آن ها اضطرابِ خود را در موردِ زنان و تلاش هایش برای دوست داشتن را نشان می دهد. زاکربرگ همۀ اینها را پشتِ نقابِ شخصیتی مغرور و تهاجمی که به او بهانه ای برای بینیازی از مردم می دهد پنهان می کند، اما زمانی که آیزنبرگ به احساساتِ واقعیِ شخصیت، اجازه می دهد تا از پشتِ ماسک بی تفاوتی بدرخشند، لحظاتی جادویی در فیلم خلق می شوند.
منبع: wowessays.com - ترجمه: سایت سینماتست